سخن 10- نکوهش کوتاهی و سستی اصحاب

وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ، لَمّا بَلَغَهُ اِغارَةُ اَصْحابِ مُعاوِيَةَ عَلَى الاَْنْبارِ،

و آن حضرت زمانی‌ که شنید یاران معاویه به غارت شهر انبار برخاسته اند،

فَخَرَجَ بِنَفْسِهِ ماشِياً حَتّى اَتَى النُّخَيْلَةَ، فَاَدْرَكَهُ النّاسُ وَ قالُوا:

تنها و پیاده از کوفه بیرون آمد تا به نُخَیله رسید، مردم در آنجا به او پیوستند و گفتند:

يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ، نَحْنُ نَكْفيكَهُمْ، فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ:-

یا امیرالمؤمنین ما شرّ دشمن را از تو کفایت می‌ کنیم، فرمود:

وَ اللّهِ ما تَكْفُونَنى اَنْفُسَكُمْ، فَكَيْفَ تَكْفُونَنى غَيْرَكُمْ؟!

به خدا قسم شما شرّ خود را از من کفایت نمی‌ کنید، چگونه شرّ غیر خود را از من کفایت می‌ کنید؟!

اِنْ كانَتِ الرَّعايا قَبْلى لَتَشْكُو حَيْفَ رُعاتِها، فَاِنِّى الْيَوْمَ

همانا رعایای‌ قبل از من از ستم حاکمان شکایت می‌ کردند، و امروز من از

لاََشْكُو حَيْفَ رَعِيَّتى، كاَنَّنِى الْمَقُودُ وَ هُمُ الْقادَةُ،

ستم رعیّت خود شاکی‌ هستم. گویی‌ من تابعم و رعیّتم پیشوا،

اَوِ الْمَوْزُوعُ وَ هُمُ الْوَزَعَةُ!

یا من محکومم و آنـان حاکـم!

فَلمّا قالَ عَلَيْهِ السّلامُ هذَا الْقَوْلَ فى كَلام طَويل قَدْ ذَكَرْنا مُخْتارَهُ

هنگامی‌ که امام این گفتار را در سخنی‌ طولانی‌ که گزیده ای‌ از آن را در قسمتی‌

فى جُمْلَةِ الْخُطَبِ، تَقَدَّمَ اِلَيْهِ رَجُلانِ مِنْ اَصْحابِهِ فَقالَ اَحَدُهُما:

از خطبه ها ذکر کردیم فرمود، دو نفر از یارانش نزد او آمدند، یکی‌ از آنان گفت:

اِنّى لا اَمْلِكُ اِلاّ نَفْسى وَ اَخى، فَمُرْنا بِاَمْرِكَ يا اَميرَالْمُؤْمِنينَ،

من جز اختیار غیر خود و برادرم را ندارم، ای‌ امیرالمؤمنین

نَنْفُذْ لَهُ. فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ:-

فرمان ده تا فرمان برم. حضرت فرمود:

وَ اَيْنَ تَقَعانِ مِمّا اُريدُ؟!

شما دو نفر کجا و آنچه من می‌ خواهم؟!